work

work. /ˈwɜːrk/ /wɜːk/. معنی: عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، فعل، کار، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری، عمل کردن، کار کردن، زحمت کشیدن. معانی دیگر ...

صنعت به انگلیسی

یافتن یک واژه در زبان گذشته کاری بس نادرست می باشد به آسانی با نگاه به کاربرد و آنچه در میان همه زبان ها بهره برداری می شود برابر های زیر پیشنهاد می شود. کارخانه ای = صنعتی. کارخانه داری = صنعت ...

پرنیان صنعت اطلس

محصولات شرکت olivibras ایتالیا حاصل بیش از ۴۰ سال تجربه تولید تجهیزات ارتعاشی و مترادف تکنولوژی طراحی و تولید این محصولات در سراسر دنیا می باشد و استفاده از این محصولات مقاومت، دوام طولانی مدت و ...

تولید به انگلیسی

تولید کردن در کارخانه. ... واژه ای بی معنی و عربی که برابر زیبای آن " ساخت و ساز " است. ... آنلاین متن، لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ مترادف ها و متضاد ها، معادل فارسی کلمه یا ...

ساختن

مترادف ساختن: آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن ...

معنی کارخانه | واژگان مترادف و متضاد

معنی واژهٔ کارخانه در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

کارخانه به انگلیسی

کارخانه: [اصطلاح دامپروری] واحدهایی که به منظورجوجه کشی، تهیه فرآورده های لبنی، خوراک دام وطیوریامواداولیه، ساخت آنها احداث گردیده یامی گردند، دراین کتاب، کارخانه نامیده می شوند. + عکس و لینک بپرس سوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها معنی …

manufacturing

ساخت. توجه: این واژه از نظر مفهومی با واژه Production فرق دارد. در Production مواد اولیه یا خام از منبع دیگری فراهم نمی گردد، و خود شرکت یا مجموعه مواد خام یا اولیه را دارد و پس از فرآوری و بهره گیری از آن ...

جست‌وجوی صنعت | واژه‌یاب

۱. (اقتصاد) عملکرد هریک از مراکز تولیدی اعم از کارخانه‌ها و کارگاه‌ها: صنعت داروسازی. ۲. (اسم) (اقتصاد) هریک از شاخه‌های تولید: صنعت فرش، صنعت سینما. ۳. (اسم) پیشه؛ کار. ۴. (اسم) (ادبی) در بدیع، هریک ...

صنعت

یافتن یک واژه در زبان گذشته کاری بس نادرست می باشد به آسانی با نگاه به کاربرد و آنچه در میان همه زبان ها بهره برداری می شود برابر های زیر پیشنهاد می شود. کارخانه ای = صنعتی. کارخانه داری = صنعت ...

درباره آروا | اولین مجموعه کامل ابزار آلات (شرکت ابزار آروا)

در فرهنگ لغت، عقاب و آروا مترادف و هم معنی هستند و در واقع آروا، عقاب معنی شده است. ما نام خود را بر همین اساس برگزیده و شعارمان «آروا ابزار موفقیت» است؛ چون با اقتدار به شکار موفقیت می رویم.

مترادف و متضاد ساخت | جدول یاب

معنی ساخت در مترادف و متضاد زبان فارسی: ساختن، صنع، صنعت، محصول، مصنوع، شکل، نقشه، ساختمان، ساختار، سازوبرگ، ساز، سامان

زیست به انگلیسی

مترادف ها . life (اسم) دوام، عمر، جان، حیات، مدت، زندگی، زیست، دوران زندگی، حبس ابد، رمق ... فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن ...

کارگاه

کارگاه ( به فرانسوی: Atelier ) و ( به انگلیسی: Workshop ) در واژه به معنی جای انجام کار، اتاق یا ساختمانی است که هم فضا و هم ابزار ( یا ماشین آلات) مورد نیاز برای ساخت یا تعمیر کالاهای ساخته شده را ارائه می کند. . صرف نظر از کارخانه های ...

طراحی و ساخت کارخانه | مشاوره و اجرای کارخانه

طراحی و ساخت کارخانه | مشاوره و اجرای کارخانه مذاکره با صاحب‌کار برای دریافت دستورکار و تهیۀ لیستی از نیازها و اهداف صاحب‌کار. با این اطلاعات یک فهرست کارساز تهیه می‌شود. بازید از محل، بررسی موقعیت جغرافیایی ملک از نظر رقوم ارتفاعی، …

کارخانه

کارخانه: [اصطلاح دامپروری] واحدهایی که به منظورجوجه کشی، تهیه فرآورده های لبنی، خوراک دام وطیوریامواداولیه، ساخت آنها احداث گردیده یامی گردند، دراین کتاب، کارخانه نامیده می شوند. + عکس و لینک بپرس سوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها معنی …

معنی کارخانه | فرهنگ مترادف و متضاد | واژه‌یاب

معنی کارخانه | فرهنگ مترادف و متضاد | واژه‌یاب همه + کارخانه فرهنگ مترادف و متضاد ۱. کارگاه ۲. ماشینخانه ۳. نگارخانه، نگارستان ۴. آشپزخانه، مطعم، ۵. زرادخانه، قورخانه Multilingual Dictionary

ترجمه کلمه make به فارسی | دیکشنری انگلیسی بیاموز

معادل ها در دیکشنری فارسی: ایجاد کردن درست کردن دم کردن ساختن غذا پختن کردن. مترادف و متضاد build construct create manufacture prepare destroy. to make something. چیزی درست کردن. 1. He made us some lunch. 1. او برای ما (مقداری) ناهار درست ...

ترجمه کلمه factory به فارسی | دیکشنری انگلیسی بیاموز

معادل ها در دیکشنری فارسی: فابریک کارخانه. مترادف و متضاد mill plant works workshop. 1.a car factory. 1. یک کارخانه ماشین سازی. 2.a factory worker. 2. یک کارگر کارخانه. 3.a factory manager.

معنی کارخانه | لغت‌نامه دهخدا | واژه‌یاب

... [مشاهده متن کامل] produce پدید آوردن ️Manufacure : ساختن ( در کارخانه یا ذهن ) - تولید کردن ( v ) - تولید ( n ) - اختراع کردن ( n ) ( v ) Production ( product line ) = manufacture line :خط تولید …

رقابت به انگلیسی

آلمان خاوری به کندی پیش می رفت ولی آلمان باختری شش اسبه می ساخت. یک نمونه کارخانه اتومبیل سازی VW کوتاه شده Volks - Wagen یا به واگن ملی بود که در آنزمان مدلی را به شکل کفش دوز می ساخت که آنرا به آلمانی ...

ماکت

نمونه کوچکی ازخانه وعمارت که پیش ازشروع به ساختمان ازچوب یامقواساخته می شود ( اسم ) ۱- نمونه ای از یک ساختمان کارگاه کارخانه و غیره که با چوب و مقواسازند و تغییرات لازم را در آن دهند و سپس مطابق همان نمونه ساختمان را بر ...

ساخت رزومه با رزومه ساز آنلاین | کاربوم

ساخت رزومه کاری با رزومه ساز کاربوم چه مزایای در فرایند رزومه نویسی می‌تواند داشته باشد؟ رزومه ساز آنلاین کاربوم یک ابزار قدرتمند و کامل برای رزومه نویسی و ساخت رزومه کاری حرفه ای است.